نه اغتشاشگر بودند، نه خرابكار و نه فتنهگر و ضد انقلاب، همان خانواده معزز شهدا و شهداي زندهاي بودند كه از مردگان زندهنما شكايت داشتند كه حتي به خود اجازه ندادند از اطاق گرم و نرم خود چند طبقهاي را با آسانسور و تيم حفاظت صبه ميان اين پيرمرد و پيرزنهايي كه بسياري از آنها با ويلچر، تخت و عصا به اميد شنيدن صداي شان راهي ساختمان كناري هتل انقلاب شدهبودند، بيايند.
دلگير بودند ولي دغدغه خود را به دو نيم تقسيم كردهبودند. نيمي، مشكلات فراوان زندگي خود و خانوادهشان و نيمي ديگر اينكه مبادا رهبري از اين اعتراضشان دلگير شوند. براي همين هر چند وقت يكبار كه عليه مسئولان بنيادشهيد شعار سر ميدادند و از آنها ميخواستند كه استعفا دهند، چندين شعار عليه ضد ولايت فقيه ميدادند و خود را لشگريان ايشان ميخواندند و از رهبري معظم انقلاب طلب مدد ميكردند.»