اگر تا امروز عمده مهاجرتها از شهرستانها به سمت تهران به عنوان مرکز فعالیتهای اقتصادی و به تبع آن، مرکزیت رفاه و امکانات زندگی بیشتر بر محور دغدغههای اقتصادی بوده، امروزه این موضوع شکل دیگری به خود گرفته و با رویکردی فرهنگی در حال شکلگیری است. مهاجرت نویسندگان و شاعران از شهرستانها به تهران برای پیدا کردن نام و آوازه و یا یافتن فرصت بهتر برای ادامه فعالیتهای فرهنگی، محدود به سالهای اخیر نیست، دامنهدارتر از امروز و دیروز است، اما در سالهای اخیر به دلیل تشدید مشکلات معیشتی نویسندگان و شاعران گستردهتر شده است.
هرچند طی سالهای اخیر تلاش برای فعالیتهای ادبی در شهرستانها کم و بیش صورت گرفته است، اما عمده این فعالیتها به صورت خودجوش بوده و دولت نقش کمرنگی در آن دارد. طبق گفته فعالان برخی از انجمنهای ادبی در شهرستانها و فعالان ادبی در این زمینه، آنچه که امروز در عمده شهرستانهای کشور با عنوان «انجمن ادبی» شکل میگیرد و به کار خود ادامه میدهد، بیشتر براساس ذوق نویسندگان و شاعران بوده و کمتر وابسته به دولت است. اما در همین انجمنهای ادبی هم مشکلات متعددی وجود دارد که در نهایت منجر به این میشود که برخی از اهالی ادب که توانستهاند نام و نشانی کسب کنند و کتابی منتشر کنند، برای ادامه فعالیت حرفهای خود راه پایتخت در پیش گیرند.
اکبر صحرایی، از جمله نویسندگانی است که در استان فارس فعالیت میکند. او با توجه به موج مهاجرتهای اجباری اهالی ادب به سمت پایتخت، اصلیترین دلیل این موضوع را مشکلات معیشتی نویسندگان و شاعران میداند و میگوید: عدم توجه به ظرفیتهای موجود در شهرستانها و نادیده گرفتن استعدادهایی که در این شهرستانها وجود دارد، منجر به این شده که بسیاری از نویسندگان و شاعران به پایتخت مهاجرت کنند. اگر رویه مهاجرت اهالی ادب به پایتخت در سالهای اخیر را در نظر بگیریم، میبینیم که مهاجرتی شبیه به مهاجرت روستانشینها به شهرها در حال جریان است. اگر نگاهی به نویسندههای فعال در مرکز بیندازیم، میبینیم که از هر 10 نویسنده شاخص حتما هشت تن از آنها اهالی شهرهای دیگر بودهاند.
او ادامه میدهد: «غم نان» مشکل دیگر نویسندههاست. البته قسمت اعظم این موضوع به نداشتن تعریف مشخص از «نویسنده حرفهای» بازمیگردد. مرکزنشینی نویسندهها از اینجا نشأت میگیرد که ما نقشه راه برای آینده داستاننویسی کشورمان نداریم. عموماً «نویسنده» به کسی اطلاق میشود که هر از چندگاهی کاری مینویسد، در حالی که باید «نویسنده» را کسی دانست که شغل او این است. اگر مشکلات اقتصادی برای شغلی به نام نویسندگی حل شد، دیگر کمتر میتوان شاهد مهاجرتها نبود.
از دیگر دلایل مهاجرت اهالی ادب طی سالهای گذشته به سمت پایتخت میتوان به نبود امکانات لازم برای ادامه کار حرفهای در شهرستانها یاد کرد. کارنامه کاری فعالیتهای اینچنینی در شهرستانها حکایت از این دارد که عمده کارهای صورت گرفته بیشتر متکی بر ذوق شخصی افراد و گروههای خودجوش مردمی بوده تا نهادهای وابسته به دولتها که البته این حلقههای ادبی نیز با مشکلات متعددی مواجهاند؛ از فقدان برنامهریزی مشخص برای طرحریزی و ساماندهی فعالیتها گرفته تا نبود بودجه لازم.
در برخی از استانها، با وجود پتانسیلهای ادبی موجود، انجمنهای ادبی خیلی زود شکل گرفت، اما خروجی این انجمنهای ادبی طی سالهای اخیر روشن و ملموس نیست. بسیاری از این انجمنهای ادبی گاه چهرههایی را معرفی کردند، اما این معرفی مقطعی بوده و در حد درخشیدن ستاره و خاموششدن این بارقهها بوده است. بحث اصلی این است که نمیتوان از عمده انجمنهای ادبی شهرستانها، نتایج روشنی را در سالهای گذشته در نظر داشت و اینطور حساب کرد که مثلا فلان انجمنها در شهرستانی مانند همدان، قزوین یا کرمان و دیگران و دیگران توانسته طی پنج سال گذشته، این تعداد شاعر و یا نویسنده در سطح ملی معرفی کند.
شاید یکی از اصلیترین دلایل این امر، نبود برنامهریزی مشخص برای جهتدهی به ظرفیتهای ادبی استانها و در نظر نگرفتن این استعدادهاست. به طوری که وضعیت انجمنهای ادبی در شهرستانها، به یک پاتوق بیشتر شبیه است تا یک محفل ادبی که به بحث و نقد و نظر درباره آثار بپردازد. در عمده این انجمنها تنها خوانشی از سرودهها و داستانها صورت میگیرد و پس از آن، بی آنکه نقدی جاندار از کارها صورت گیرد، جلسه به اتمام میرسد.
میلاد عرفان پور، از جمله شاعرانی است که هم فضای ادبی شهری مانند شیراز را درک کرده و هم در مجامع ادبی تهران حضور دارد. او در رابطه با چرایی این مهاجرتها میگوید: متأسفانه برنامه ریزیها و سیاستگذاریهای ادبی و فرهنگی ما در این سی و چند سال منجر به تمرکز توجهات و امکانات در پایتخت شده است بطوری که حتی مراکز استانها تفاوت چشمگیری از این نظر با تهران دارند.این درحالی است که بنظر من 90 درصد از شاعران مطرح کشور اهل شهرستان ها و روستاهای کشورند.
البته بخش عمدهای از این مهاجرتها ابتدائاً به دلایل ادبی اتفاق نیفتاده است. تحصیل و کار، بیش از دلایلی ادبی در مهاجرت شاعران به پایتخت تأثیرگذار بودهاند.
او در ادامه نبود ساز و کار مناسب و نداشتن برنامه برای استفاده از ظرفیت های ادبی استانها را یکی دیگر از اصلی ترین دلایل این مهاجرتها میداند و می گوید: یکی از مهم ترین مسائل در مهاجرت شاعران به پایتخت، تمرکز بهترین محافل ادبی و حضور بیشترین شاعران مطرح کشور در پایتخت است. اگر انجمن های ادبی در شهرستان ها تقویت شوند وضعیت بهتری رقم خواهد خورد. اما اینکه تهران تا چه اندازه توانسته آرزوهای این حجم از شاعران و نویسندگان را برآورده کند، خود جای پرسش است. به نظر میرسد که با توجه به نبود برنامه منسجم در کلیت نظام فرهنگی کشور، سفر از یک شهر به کلانشهر چندان مرهمی بر دردهای امروز شاعران و نویسندگان نباشد. عرفان پور در این رابطه معتقد است:
زندگی در تهران ذاتاً برای هیچ شاعری مطلوب نیست. بخصوص اینکه این شهر پردود و دم زمینه مطلوبی برای سرایش شعر و جای آرامی برای زیست شاعرانه نیست. برای شعر گفتن در تهران، باید خیلی شاعرتر بود. اما شاعران ساکن تهران دلایلی مختلفی برای اقامت در این شهر دارند. فهم و تعامل بهتر نهادهای متولی با شاعران(نسبت به شهرستان)، تعدد محافل و تریبونها، دسترسی به شخصیتهای شاخص و فرصتهای بیشتر تحصیلی و کاری از مهمترین این دلایل است.
به نظر میرسد عزم برای تغییر در نظام فرهنگی و بهبود وضعیت ادبیات در کشور که گاه در چند سال اخیر ترجیح داده آرامتر به کار خود ادامه دهد، بیشتر یک سویه بوده است. نگاه کمیت گرا و گاه سو استفاده گرانه به ادبا و ادبیات، منجر شده تا فرع بر اصل برتری یابد و نظام هرچه پیش آید خوش آید جایگزین برنامهریزی منسجم شود. در این شرایط، سفر از شهری به کلانشهرها، تلاشی است برای ادامه حیات ادبیات؛ بدون پشتوانه قوی.