البته یک اثر سینمایی هم به همین عنوان و با عبارت دقیق "che" در سال 2008 در هالیوود ساخته شد و در واقع می شود اینطور بیان داشت که "چ" در حالت کلی آن و در اذهان افکار عمومی جهان بلاخص افرادیکه به هر نحوی به عالم سیاست و تاریخ مبارزات سیاسی علاقمند بوده و بطور جدی تاریخ تحولات سیاست جهانی را دنبال می کنند بی درنگ تداعی و یاد آور مبارز مارکسیست آرژانتینی الاصل "ارنستو رافائل گوارا "می باشد که با تعهد و تقید مومنانه به آرمان مارکس در تلاش برای استقرار مانفیست مارکسیست تا لحظه های آخر عمر خویش دست از مبارزه از نوع مسلحانه آن نکشیده و مضاف بر آن در راه مبارزه نیز خود را محصور به یک جغرافیای خاص نکرد و بعد از شروع مبارزه همراه فیدل کاسترو در کوبا و پیروزی و اثبات اولین حکومت کمونیستی سوسیالیستی، خود را درگیر قدرت نساخته و در ادامه جهت ادامه مبارزه به کشورهای دیگر آمریکای لاتین سفر کرده و نهایتا نیز در راه مبارزه در بولیوی کشته شد.
تحقیقا هم بی اغراق می توان گفت که سوژه انتخابی وی برای ساخت یک اثر سینمایی دیگر و در این میان کشف تشابه شخصیتی چگوارا با دکتر چمران با دو ایدئولوژی و مسلک متفاوت ولی با یک روش و راهبرد متشابه شایسته بسی تحسین بوده و قابل تقدیر می باشد حاتمی کیا در این بین با محور قرار دادن دو روز از سیر زندگانی دکتر چمران در موقع حضور او در غائله حصر پاوه در مرداد 58 بعنوان نماینده دولت موقت تلاش داشته تا زوایایی از شخصیت و تفکر سیاسی دکتر را به قاب تصویر بکشد.
در واقع فیلم در ژانر فیلم های سیاسی محسوب می شود و حاتمی کیا با طرح سوالات ویژه در قالب گفتگوهای دو نفره میان شخصیت های فیلم به طرح موضوع پرداخته است که البته موضوع قرار گرفتن شخصیت دکتر چمران و انتخاب تفکر و جهان بینی ایشان بعنوان یک سوژه سینمایی به جهت وجود ابهامات فراوان در نحوه سلوک و تفکر و گرایش فکری ایشان و همچنین مواضع وی در حوزه های مختلف فکری و سیاسی و مذهبی که به جهت شهادت ایشان در همان آغازین سالهای انقلاب در هاله ای از ابهام در میان علاقمندان ایشان به جا مانده است یک ابتکار عقلانی و هموشمندانه ای از طرف حاتمی کیا بوده است.
حاتمی کیا به طرز هوشمندانه ای یک مقطع بسیار کوتاه ولی در عین حال پر از تحول از زندگی سیاسی دکتر را در قالب یک مبارز سیاسی و در فرم یک چریک به تصویر می کشد که برای معرفی وی در قاب تصویر آنهم در شکل سینمایی آن با وجود زندگینامه متحولانه ایشان از امریکا و لبنان تا خاکریز و دهلاویه و لحظه شهادت انتخابی بهتر از این مقطع نمی توانست باشد.
ازجمله آن افراد شهید حاج ابراهیم همت بودند که در حادثه پاوه در قامت یک جوان و شاید حتی نوجوان در کنار دکتر حضور داشتند و لی در این اثر سینمایی مد نظر کارگردان و نویسنده فیلم نبوده است که شاید اگر حتی یک سکانس کوتاهی در داخل هلی کوپتر به هنگام شروع فیلم نشان داده می شد و در طول فیلم در حاشیه قرار می گرفت هیچ از زیباییهای فیلم نمی کاست و حتی بر وزن فیلم نیز می افزود.
با ورود به بطن فیلم در سکانسهای آغازین شهر پاوه با یک برداشت لانگ شاتی که بیشتر در فیلم های توریستی دیده می شود به تصویر کشیده شده است و از این منظر که مخاطب در جریان شرایط جغرافیایی حادثه مذکور قرار بگیرد بسیار مورد توجه می باشد و از همان جا نیز با نشان دادن فضای ملتهب شهر که با سکوت حاکم بر کوچه و خیابانهای منحصر به فرد شهر با معماری خاص شهرهای کوهستانی مناطق کرد نشین که کم و بیش صدای گلوله نیز شنیده می شود به وضیعت محاصره شهر پرداخته شده و به زیبایی یک فیلم مستند نشان داده شده است و در بستر همین فضا نیز فیلم وارد محتوای اصلی خود می شود.
حاتمی کیا با ظرافت خاص خود در همین ابتدای فیلم در یک دیالوگ برداشت خود را از تفکر و دیدگاه دکتر چمران به مخاطب خاص خود منتقل میکند و آن لحظه ایست که چمران و فلاحی به همراه همراهان خود از گذرگاه مشرف به پادگان در حال عبور هستند و در حین عبور جلوی راه خود الاغ زخمی نیمه جانی را مشاهده میکنند و در اقدام به ظاهر ترحم آمیزی که همراه دکتر برای خلاص حیوان از درد و رنج دست به اسلحه می برد دکتر با بیان اینکه "کار ما کشتن نیست و ما زندگی بهش ندادیم که زندگی را ازش بگیریم " دیدگاه خودش و یا به عبارتی بهتر انزجار خودش را نسبت به جنگ و خونریزی و کشتار و به همان نسبت نیت و جهان بینی خود را که بر صلح و آزادی استوار هست نشان می دهد و حاتمی کیا شاید به استنباط خود دلیل همراهی دکتر را با دولت موقت و مهندس بازرگان نیز در همین دیدگاهها یافته است.
در ادامه فیلم سکانسی را مشاهده می کنیم که در محوطه ساختمان محل استقرار نیروهای دستمال سرخها توسط اصغر وصالی فرمانده نیروهای مبارز مذکور از دکتر و همراهانش استقبال می شود و خود اصغر وصالی با توصیفات قهرمانانه به پیشواز دکتر می آید و همه نیروهای وصالی نیز با شنیدن نام دکتر به سوی دکتر می شتابند.
در این سکانس به زعم نگارنده کارگردان بیشتر از اینکه دکتر و وصالی و موضوع استقبال را سوژه قرار دهد زوایه دیگری از دوربین را بیشتر میخواهد مورد توجه مخاطبین خود قرار دهد که تیمسار فلاحی با لباس فرم ارتش تنها با یک نیروی ارتشی که در آنجا حضور دارد مورد استقبال نظامی قرار می گیرد.
در اولین سکانس آنهم رودرویی تیمسار فلاحی بعنوان نماینده ارتش و نظامیان با اصغر وصالی در جایگاه مبارز داوطلب مردمی و در عین حال انقلابی و ایدئولوژیک که خود را با افتخار تمام سرباز انقلاب و امام(ره) معرفی میکند رقم میخورد که البته هنوز هم به نظامیان و ارتشی ها بعنوان بازماندگان رژیم سابق می نگرد و در مقابل وی تیمسار هم در این سکانس بیشتر خود را وفادار به کلیات ایران نشان میدهد و بر ارتشی بودن خود تاکید ورزیده و در ضمن با زبانی که کمی چاشنی تلخی و نارضایتی را نیز به همراه دارد خود را در هر صورت با مردم و همراه مردم معرفی میکند و اصغر وصالی با آن سراسیمگی که در چهره و صورت خود به همراه دارد و ظاهرا فقط با یک دغدغه و اعتقاد به پاوه آمده و آن تقابل نظامی ست و از اینکه ارتشی ها و نظامیان به جهت قصور در رسالت خویش در راستای دفاع از تمامیت ارضی کشور در برابر واقعه بوجود آمده در پاوه مردد بوده و اقدام عاجل انجام نداده اند شدیدا دلخور بوده و ریشه آنرا هم وجود عناصر وابسته به رژیم سابق در درون ارتش می داند و بر همین اساس به ارتش و نظامیان بدبین بوده وهنوز به اعتماد کامل نرسیده هست.
در این سکانس به وضوح حاتمی کیا دو تفکر موجود در آن مقطع زمانی انقلاب را در وجود این دو کاراکتر فیلم به خوبی به تصویر میکشد جریانی که برخاسته از بطن مردم بوده و در ضمن وفادار به متون دین و مذهب و آموزه های اسلامی هستند و خود را سرباز امام و انقلاب می پندارند که بیشتر هم متشکل از نیروهای جوان هستند.
در مقابل جریان و تفکری که در راه مبارزه با رژیم پهلوی بیشتر دغدغه استبداد داشته و در این راستا با سایر گروههای مبارز همگام بوده اند ولی برای این گروه و جریان و تفکر ایرانیت و ناسیونالیسم بیش از هر چیز دیگری مهم به نظر میرسد و اینرا هم کارگردان در کارکتر تیمسار فلاحی با بازی قابل بحث سعید راد به تصویر کشیده است. با ورود فیلم به دقایق اواسط بیننده بیشتر یک فضای جنگی که بین طرفین درگیر بوده را مشاهده می نماید که با امکانات فعلی موجود در سینمای ایران این سکانسها که با حول و ولوله و اضطراب در دیالوگ کارکترهای ثانی فیلم در جریان بوده و در بستر فضای جنگ پارتیزانی شبیه فیلم "نبرد الجزایر" به تصویر کشیده شده بسیار ستودنی ست و با مهارت فیلمبردار فیلم منظور نظر کارگردان بخوبی به بیننده منتقل شده است.
در همین میانه فیلم هم یکی از مناظرات نرم بین کارکترهای اصلی فیلم رقم میخورد و در اینجا علاوه بر آن گفتگو و دیالوگ که بین دکتر و وصالی و تیمسار فلاحی می گذرد کارگردان نقبی به شخصیت شناسی دکتر چمران زده و عبارات وی و وصالی را در تقابل هم قرار میدهد آنجا که دکتر در مقابل کلمه "شهادت" وصالی عبارت ساده "کشته شدن " را بکار می برد و وصالی در برابر دکتر موضع می گیرد و چمران با بیان اینکه "این ما نیستیم که شهادت را تعیین می کنیم" به وصالی پاسخ می دهد در واقع حاتمی کیا ضمن تقلایی که در این اثر به خرج داده و فارغ از قضاوت فنی و هنری که در تخصص نگارنده نمی باشد تلاش بسیار وافر به خرج داده تا یک چمران دیگری را به جامعه مورد هدف خود نشان دهد که انگار تا به امروز صورت جعلی آن در بطن جامعه جاری بوده است و در اکثر سکانسها هم با کمی دقت به وضوح قابل نمایان هست و نمود آن هم در یکی از برداشتها در میانه فیلم به روشنی پیام و دیدگاه کارگردان را در مورد شخصیت دکتر چمران نشان میدهد.
سکانسی که میان وصالی و دکتر چمران می گذرد و وصالی رو به چمران می گوید "من تو را چمران بازرگان می بینم تا چمران خمینی" در واقع این نظر و دیدگاه خود حاتمی کیا بوده است که از زبان وصالی بیان می شود و البته جوهره اصلی فیلم نیز در همین سکانسهای شبه مناظره خلاصه می شود که از مهمترین آنها که به زعم نویسنده نقطه عطف فیلم نیز محسوب می شود قرار ملاقات دکتر عنایتی با چمران می باشد که در محل گورستان شهر برای مذاکره جهت ترک مخاصمه دیدار می کنند.
در این سکانس کارگردان با بهانه قرار دادن این مذاکره که شاید هم سناریویی بیش نیست انگار خیال داشته به سوالات ذهنی جامعه در مورد بعضی از مواضع و یا وقایع تاریخی که دکتر هم در آنها ایفای نقش کرده پاسخ دهد و آنرا به زیبایی در کاراکتر دو همکلاسی نه چندان دور که هر دو هم به لحاظ علمی در مرتبه بالایی هستند جلوه گر ساخته هست دو شخصیت علمی و در عین حال متعهد به آرمانهای خود یکی در قامت یک ناسیونالیست دو آتیشه کرد که دغدغه تشکیل دولتی به حاکمیت ملت کرد را در سر می پروراند و دیگری که یک شخصیت عارف که اینبار در لباس یک مبارز مسلمان دغدغه رهایی امت مسلمان فارغ از تقسیمات جغرافیایی داشته و در راه مبارزه برای رهایی و آرامش و آسایش امت اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نمی کند.
ولی نکته قابل تامل سناریو آنجا رقم میخورد که حاتمی کیا می خواهد یک پارادوکس را در دیدگاه چمران از زبان دکتر عنایتی بیان کند درست همان جا که عنایتی به چمران درباره حمایت و مبارزه وی دوشادوش حزب الله برای تشکیل حکومت اسلامی در لبنان خرده می گیرد و انرا با مبارزه خود و اکراد برای تشکیل حکومتی با ملیت کرد مشابه می داند و خود را مثل دکتر چمران که برای احقاق حق حکومت حزب الله دست به مبارزه مسلحانه پارتیزانی زده است در این مبارزه نظامی سیاسی بحق می پندارد و همچنین با اشاره به زندگی علمی پژوهشی همراه با آرامش و آسایش خود و بلاخص دکتر چمران و ابراز ندامت از طرف هر دو از حضور در فضای زندگی ملتهب جنگی کنونی ایران و تداعی حسرت برای دکتر بجهت فرصت از دست رفته کسب جایزه نوبل فیزیک در صورت بی اعتنایی به مسائل سیاسی و عقیدتی اتفاق می افتد.
البته فارغ از تحلیلی سیاسی تاریخی فیلم که تحقیقا هم فیلم در همین ژانر ساخته و پرداخته شده است از نقش آفرینی مریلا زارعی در نقش یک زن جوان کرد که سمبل و نماد مظلومیت آن مواقع کردستان هست که در بین عقاید و تفکر سیاسی برادر و شوهر خود بعنوان نماینده دو تفکر و جریان آج و واج مانده است و در این بین کسیکه بیشترین ضربه ها را متحمل می شود خود اوست که کارگردان از او بیشتر در قالب ملت کرد استفاده کرده است حتی این نیت نویسنده و کارگردان زمانی بیشتر خود را نمایان می سازد که بیشتر دیالوگهای مریلا زارعی به زبان کردی هست و البته هنر بازی خانم زارعی نیز در این نقش به زیباییهای اثر افزوده است.
در نهایت یکی از نکات ممتاز فیلم موسیقی آن هست که با دستان هنرمند فردین خلعتبری که با اجرای یک آهنگ متالم بومی کردستان که با ترانه غمگین کردی نیز همراه است بر زیبایی فیلم افزوده است و در آخر اینکه "چ" مثل چریک هست که شاید زمانی در قواره چه گوارا باشد و وقتی دیگر در قامت چمران عارف و دانشمند و سیاست پیشه.