«تابناک هرمزگان»، میترا شاهی زاده؛ از خانه که بیرون آمدم با عکس اشخاصی روبهرو شدم که طی سه سال حضورم در بندرعباس آنها را ندیدهام، گویا فقط وقت انتخابات که میرسد نیاز به شناخته شدن دارند، این نیازشان به حدی بود که در هر متر یک پوستر چسبانده بودند.
خندهدارتر از همه تیر برقهایی بودند که پوستر چهار ، پنج نماینده به آنها آویزان بود انگار که به کاندیداهای عزیز گفته باشند هر چه عکس زیباتر و پوستر بیشتر احتمال برد در انتخابات هم بیشتر...
لبخندهای زیبایی در عکسها نمایان بود اما دلم میخواهد بدانم بعد از انتخابات هم این لبخندها در مواجهه با مردم بر روی لبهایتان خواهد بود؟
شاید برای شما هم خندهدار باشد که بدانید در فاصلهی خیلی کمی از آن تیر برقها سطل آشغال بزرگی بود که دختر بچهای تا کمر در آن فرورفته بود .
شاید آن تیر برق زیر بار سنگینی لبخند آن چهار ، پنج نماینده خم نشد، اما کمر من زیر بار غم آن دختر بچه شکست و به آیندهی مبهمی که در انتظارش بود فکر میکردم ، فکری که مثل خوره افتاده به جانم؛
وضعیت این قشر از جامعه چه خواهد شد؟
آیا باید در فقری که هستند تا ابد بمانند؟
تا کی باید برای یک لقمه نان چنین تحقیر شوند؟
تا کی مرگ آرزوها؟
تا کی دیدن و خواستن و نرسیدن؟
و هزاران پرسش بی پاسخ دیگر
راستش را بخواهید شاید اولین و آخرین چیزی که از انتخابات میدانم این است که هدف از برگزاری آن رفتن به آتلیه و گرفتن عکسهای رنگی و هزینههای سرسامآور برای ساخت پوستر و پذیرایی در ستادهای انتخاباتی و دادن شعارهای جذاب نیست، هدف از انتخاب نمایندهها این است که یکی از دختران این مملکت ، جلوی هرکس و ناکس، محرم و نامحرم برای یافتن لقمهای نان تا کمر در سطل آشغال فرو نرود که متأسفانه تاکنون محقق نشده است.
انتهای پیام/*