مخاطب اين نوشتار فرد خاص و يا طرز تفكر سياسي خاصي نيست. انتظار هم ندارم كه بخاطر آن كسي تعريف و تمجيد كند بلكه ممكن است بخاطر اين گفته كه "حرف حق تلخ" است، مورد نكوهش حتي دوستان نزديك نيز واقع شوم.
کد خبر: ۵۵۵۵۱۲
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۲ 22 January 2018

چرا به اينجا رسيديم؟!

دکتر برات قبادیان- مخاطب اين نوشتار فرد خاص و يا طرز تفكر سياسي خاصي نيست. انتظار هم ندارم كه بخاطر آن كسي تعريف و تمجيد كند بلكه ممكن است بخاطر اين گفته كه "حرف حق تلخ" است، مورد نكوهش حتي دوستان نزديك نيز واقع شوم.

اجازه دهيد بدون مقدمه بروم سر اصل مطلب.
كشور ايران بدون شك و با آمار و ارقام و استنادات فراون، كشور كم نظير و بلكه بي نظيري است. خداوند هر آنچه را بلحاظ آب، خاك، موقعيت جغرافيايي و منابع زير زميني و رو-زميني بايد به اين نقطه از زمين مي داده، داده است. سرمايه هاي تاريخي، فرهنگي و انساني آن نيز بماند.
مصداق اين گفته اين است كه:
"آنچه دنيا همه دارند تو يكجا داري".
با اين توصيف،
آيا وضعمان خوب است؟
آيا مشكلات گوناگون نداريم؟
آيا مشكلات اقتصادي نداريم؟
آيا از مشكل كم آبي رنج نمي كشيم؟
آيا ناهنجاري اجتماعي نداريم؟
آيا بلحاظ رفاه، مردم در مضيقه نيستند؟
آيا فقر و بيكاري و .... رنجمان نمي دهد؟
آيا احترام كوچكتر به بزرگتر و محبت بزرگتر به كوچكتر و حفظ ارتباطات انساني و روابط متقابل دولت- ملت مطلوب است؟
اگر پاسخ منفي است اشكال كار كجاست؟
آيا در اين نارسايي ها فقط دولت و بطور كلي حكومت مقصر است؟
ممكن است كه بگوييم رييس اداره اي انتصابي است و انتقاد كنيم كه در انتصاب او شايسته سالاري رعايت نشده است اما آيا همانهايي كه انتقاد مي كنند، به هنگام عمل خود بدنبال شايسته سالاري هستند؟
در حدود ٢٠ سال پيش براي پاسخ به عنوان اين نوشتار يعني "چرا به اينجا رسيديم"؟ بدنبال آسيب شناسي بودم كه به چند موضوع رسيدم:
- بي برنامگي
- نظم ستيزي
- قانون گريزي
- ترحيح منافع فردي، باندي و جناحي بر منافع ملي.
- دميدن به سورنا از سر گشادش، يعني در اداره امور كسي سر جاي خودش نيست.
- منفعت طلبي فردي، خانوادگي، ......
- نبود شايسته سالاري در مديريت
- دو رويي در قبل و بعد از كسب مقام.
- انتظارات شخصي بي جا از مديران.
اجازه دهيد مثالي ملموس بزنم و نتيجه گيري كنم. اين مثال امر مبتلابه ملموسي براي همه ما است. در انتخابات عده اي در اطراف هر يك از كانديداي شوراي شهر، مجلس، خبرگان و رياست جمهوري جمع مي شوند. آنها تلاش مي كنند، سينه سپر مي كنند و حتي هزينه مي كنند.
اگر به پرسيد به چه دليل اطراف اين فرد گرد آمده ايد؟ بدون شك پاسخ اين است كه كانديداي ما اصلح است و ما بدنبال منافع ملي هستيم. پاسخ بسيار خداپسندانه، آبرومندانه، قانع كننده، معقول، منطقي و جذابي است.
اما بدون شك سهم خواهي از روز پس از انتخابات شروع مي شود. حتي افرادي كه تا قبل از پيروزي در اردوگاه رقيب بوده اند، به طرق مختلف خود را به كانديداي پيروز نزديك مي كنند و ادعاي نقشي كليدي در پيروزي او را دارند.
واي به حال و روز فرد پيروز اگر نرسد منافع شخصي افراد را برآورده كند.
خوب، با اين توصيف چه انتظاري مي رود كه منافع ملي محور قرار بگيرد و يا فرد منتخب داراي ايده، خلاق و توانمند بتواند ايده هاي خود را عملي كند؟
در نظر بگيريد در انتخابات شوراي اسلامي يك شهر ١٠٠ هزار نفري فردي به عنوان عضو شوراي شهر انتخاب شده باشد. آيا اگر روزي ١٦ ساعت كار كند باز مي رسد فقط و فقط جواب تلفن همه افراد كه طالب شنيدن صداي او هستند را بدهد؟
در اينجا يك چيز مطرح است و آن هم اين است كه فرد منتخب ديگر خودش نيست. بايد بشود عامل اين و آن. خيلي خيلي بخواهد از وظيفه ذاتي خود دور نشود، رفيق بازي، جناح بازي و همشهري گري را كنار بگذارد، باز بجاي منافع ملي مي رود دنبال منافع محلي.
محله من، شهر من، حوزه انتخابيه من و ....
اما حالا پس از ٢٠ سال آسيب شناسي من موضوع ريشه اي ديگري را نشان مي دهد و آن هم اين است كه زيرساخت و زيربناي همه اينها يك چيز است و آن هم مقوله اي است بنام "فرهنگ".
نهادينه شدن فرهنگ كار، فرهنگ تلاش، فرهنگ شايسته سالاري، فرهنگ علمي، فرهنگ فناوري و .....
كشور ژاپن كه بعد از جنگ دوم جهاني تقريبا" نابود شده بود، امروز به عنوان نگين و افتخار آسيا مي درخشد، علتش مقوله نهادينه شدن "فرهنگ كار و تلاش" است.
متاسفانه و صد متاسفانه، به هر دليل و به هر تقدير در كشور عزيز ما ايران، جنبه هاي مختلف فرهنگي جاي خود را به جنبه هاي منفي داده است. ترجيح منافع ملي بر منافع فردي برعكس شده است. انتظارات بجا، جاي خود را به انتظارات بيجا داده است.
اگر كسي كه دست او براي دزدي باز است دزدي نكند مي گويند "بي عرضه" است.
اگر وارد رانت، دلالي، واسطه گري و .... نشوي، مي گويند عرضه ندارد.
اگر به دنبال يك كار ملي و يك حركت ملي باشيد و به خواسته هاي فردي گردن ننهيد، يك شبه دوستت دشمنت مي شود.
اقتصاد ورشكسته، خرابيهاي ناشي از جنگ، زلزله، سوناني و ... را شايد بتوان در عرض يك دهه آباد كرد اما "واژگوني و سقوط فرهنگي" يك ملت را هرگز.
به باور من كارمان بسيار سخت شده است. در اين واژگوني و سقوط فرهنگي همه مقصريم منتها يكي كمتر و يكي بيشتر.

واژگوني و سفوط فرهنگي و نشستن ناهنجاريها بجاي هنجارها ما را به اينجا رسانيده است و اصلاح آن بسيار بسيار مشكل است. از امثال ما پيران و پا به سن گذاشته ها براي برگرداندن اين قطار از ريل خارج شده، هيچ اميد و انتظاري نمي رود. اميدمان براي اصلاح اين واژگوني و سقوط فرهنگي به عنوان زيربنا و زيرساخت جامعه اي فكور، هوشمند، روزامد و توانمند اول به خدا و دوم به نسل جوانمان است.
"همت بلند دار كه مردان روزگار
ز همت بلند بجايي رسيده اند".
به اميد آن روز

 

برات قباديان
استاد دانشگاه تربيت مدرس
تهران

برچسب ها: برات قبادیان
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار