ساعت حدود ۴ بعداز ظهر(۱۶) ۱۳۶۲/۷/۳۰ صدای مهیب وترسناکی مرا از خواب بیدارکرد، (صدایی که بعدها یکی از بدترین تراژدی شهرم شد،صدایی که به خاک وخون نشستن ۱۲۰شهید ومجروح شدن ۲۴۴ هموطن عزیز رادرپی داشت) سراسیمه وبا وحشت به حیاط خانه دویدم،مادرم هراسان، فریاد می زد: نترسید، ماهنوز گیج و مبهوت بودیم که صدای پرواز هلی کوپترها هم بگوش می رسید.
کد خبر: ۱۰۰۳۶۳۶
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۱۸ 22 October 2021

بنام خدا
ساعت حدود ۴ بعداز ظهر(۱۶) ۱۳۶۲/۷/۳۰ صدای مهیب وترسناکی مرا از خواب بیدارکرد، (صدایی که بعدها یکی از بدترین تراژدی شهرم شد،صدایی که به خاک وخون نشستن ۱۲۰شهید ومجروح شدن ۲۴۴ هموطن عزیز رادرپی داشت) سراسیمه وبا وحشت به حیاط خانه دویدم،مادرم هراسان، فریاد می زد: نترسید، ماهنوز گیج و مبهوت بودیم که صدای پرواز هلی کوپترها هم بگوش می رسید.

صدا: بسیاربلند،ترسناک ومبهم بود ،هرکسی دروحشت واضطراب چیزی می گفت:
شهر بمباران شده؟
تانکسازی منفجرشده؟ پتروشیمی منفجرشده؟
شهر بمب گذاری شده؟ و........؟

بسرعت لباسهایم را پوشیدم وبه طرف مسجدمحل رفتم ، در آنجامتوجه شدم که هر چه هست مربوط به اتفاقی درمحله ی چاه نفتی واقع درنزدیکی مرکز شهر است.

با تنی چند از دوستان وپیرمردان مسجدمحل جهت بررسی و کمک، بطرف محل حادثه براه افتادیم ،از مسیر پایین کاروانسرا به طرف ۱۷شهریور رفتیم ،حادثه ی تصادفی در همانجایی که بعداًمورد اصابت موشک قرار گرفت ،رخ داده بود، از روبروی درب ورودی دبیرستان ۱۷ شهریور واز جاده بین گاراژ شهنیانی وسینما ۲۲بهمن به محل حادثه نزدیک شدیم ، جمعیت نسبتآ زیادی به چشم می خورد که برای کمک آمده بودند، مردم با هرآنچه که داشتند آوار برداری می کردند تا به مصدومان کمک کنند.

دقایقی نگذشت که چند نفر فریاد زدند:
«موشک!موشک! فرار کنید.... دوباره داره موشک میاد»
انگار آنها موشک را از راه دور ودر آسمان دیده بودند، تقریبا جمعیت به تکاپو افتاد ودرحال متفرق شدن بود و سیل جمعیت به طرف نمره چهل واز آنجا به طرف خیابان ۱۷شهریور پشت دبیرستان سرازیر شد.

در محل حادثه ى تصادفی که رخ داده بود ؛ تجمع جمعیت فزونی یافت ،من شخصاً به طرف مرکز شهر رفتم ، درامتدادخیابان اصلی و نزدیکی بوتیک قصر رویا بودم که آن صدای مهیب دوباره تکرار شد ، بلافاصله خودرا به زمین انداختم ودیدم که از آسمان تکه های سنگ وشیشه وغیره می بارد ،کشان کشان خودرا به زیر ایوان مغازه ها رساندم. متاسفانه بدترین حالت ممکن رخ داد و موشک سوم دقیقا در وسط جاده وهمانجایی که جمعیت تجمع داشت اصابت نمود.

دقایقی بعد از مسیر بازار شوشتریها واز کوره راهی به طرف کاروانسرای کلگه براه افتادم ، در سربالایی ، نزدیک مغازه مشهدی نادرسیاهپور وعلی باز ریسی بودم که یک وانت تویوتا پراز اجساد وتکه های انسانی از جلوی من به طرف کاروانسرا عبور کرد ،

فاجعه خیلی عمیق تراز موشک قبلی بود ، تاساعتها وحتی روز بعد اجساد وتکه های اجساد که به اینطرف وآنطرف پرت شده بود جمع آوری می شد.
خدای من!! به خاک وخون نشستن صدها انسان بیگناه!!!!

به مسجد صاحب الزمان (عج) کلگه رسیدم ، وسعی کردیم از طریق بلند گو ،به مردم آرامش ودلداری بدهیم ، اضطراب وترس ودلهره از یک طرف ولزوم کمک به آسیب دیدگان حادثه از طرف دیگر همه وهمه بر شدت مسئله می افزود.

بیمارستانهای ۲۲بهمن وشرکت نفت مملو از مجروحان وشهدا شده بود، چه غوغایی در بیمارستانها بپا بود ،کمک امداد گران وکادر درمان کفایت نمی کرد ،پزشکان وپرستاران همه ی توان خودرابکار بسته بودند ، اما مجروح وجسد بود که پشت سرهم می آمد ،همه اطباء از همه تخصصها وهمه پرستاران وبهیاران کمک می کردند ، بسیجیان ونیروهای مردمی که کمی با امدادونجات آشنایی داشتند به کمک آمده بودند،همه چیز به سرعت برق وبادمی گذشت، گاه نیاز نیازمندان ومجروحان برطرف نمی شد .
بناچار هرکس با هر معلوماتی که داشت با همه ی توان کمک می کرد، یکی طبابت می کرد ،یکی پانسمان می کرد،یکی دارو می داد،دیگری دلداری می داد،یکی می دوید تا وسایل را به بخشها برساند.

آه پس کجاست اکسیژن لعنتی؟ ، چرا بتادین وگازوباندکم است یا اصلا نیست ؟وسایل جراحی چه شد؟ست سرم وآنژیوکت و... نیاز فوری.

وارد بخش ۶ بیمارستان نفت(بخش جراحی) که می شدی،چه صحنه هایی را تجربه می کردی ،خوب یادم هست دکتر نثار احمد که متخصص داخلی وپزشک هندی بود مرتب ازاین تخت به آن تخت واز این بخش به آن بخش می دوید ، زینل شاه منصوری که مربی امدادونجات بودو دوره یکساله ی بهیاری را دیده بود ، همانند یک جراح بادل وجرأت به پانسمان وترمیم زخمهای مجروحان می پرداخت.
ومردم نیز از یخ وداروی اضافی که درمنزل داشتند، گرفته تا پتو وآذوغه وسایرمایحتاج را تهیه کرده، وبه آسیب دیدگان می رساندند.

سردخانه بیمارستان جانداشت و اورژانس (opd) از اجسادپرشده بود وبناچار اجساد را به یکی از غسالخانه های شهر واقع در قبرستان کلگه انتقال داده بودند، داخل اطاقها وحیاط غسالخانه، پرشده بود از اجساد وشهیدان والا مقامی که ساعاتی قبل برای کمک به همنوعانشان شتافته بودند و این بار ، خود ، هدف موشک اسکاد بعثیان قرار گرفته بودند، به کدامین گناه می بایست اینطور تکه تکه می شدند؟ وجرمشان از نظر صدامیان چه بود!!.


حدود ساعتهای ۸شب به غسالخانه کلگه رفتم در آنجا حاج آقای سمتی مسؤل بنیادشهید وآقای رستمی غسال شهدا ، جهانگیر حیدریان و جهانگیر شهبازی از کارکنان بنیادشهید وبرادرم حاج آرش را در آنجا دیدم وحاج غلام کاتبی وعبدالله حیدری وچندنفر دیگر از بچه های پایگاه بسیج مسجد صاحب الزمان (عج) را دیدم که مرتب به آنجا رفت وآمد داشتند ودرحدتوان امدادرسانی می کردند.

چه صحنه های وحشتناکی بود وچه عزیزانی که یکی یکی پرپرشده بودند ، وحالا دراینجا کنار هم قرار و آرام گرفته اند ،همه جای ساختمان مملو از جسد بود و برای نگهداری اجساد سردخانه سیار به شهرستان آمد.
.


این آغاز تجربه دیگری در شرایط جنگی برای مردم عزیز شهرمان بود ،زیرا مردمان برای حفظ جان اهل وعیال خود از آن پس در اردوگاههای خارج از شهر ویا چادرهایی که تهیه کرده بودند و درخارج از شهربپا کرده بودند ویا در روستاها سکونت داشتند. ومردان برای پشتیبانی از جبهه ها ویا عزیمت به جبه ها ویا به منظور رونق تولید وکار درشهر ماندند .

چه سخت است ترس واضطراب برای زنان و کودکان بی دفاعی که درخطر حملات هوایی یا موشکهای ۱۲متری اسکاد قرار داشت وزندگی درچادر با حداقل امکانات ولزوم ایاب وذهاب به شهر جهت تهیه ی مایحتاج اولیه وگذران زندگی روزمره ،بر آن سختی ها می افزود.

مسجدسلیمان شهر ایثارومقاومت از آن پس چندین بار مورد حمله موشکی وهوایی قرار گرفت ، وصدامیان دهها وصدها موشک وبمب وراکت بر سر این مردم شهر مقاوم،مظلوم وشهیدپرور فرود ریختند .
حمله های موشکی یابمباران هوایی مناطق کلگه، پشت برج،،چاه نفتی، اطراف دره خرسان، ،چهاربیشه، تنگ مو،پادگان محلاتی وچندین نقطه دیگر از جمله حملات ددمنشانه صدامیان کافر به این شهر مقاوم وشهید پرور می باشد.
صادق یزدی ۱۴۰۰/۷/۳۰

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار